به صورت کلی، برنامه ریزی باعث می شود در وقت، انرژی و هزینه های ما صرفهجویی شود، همچنین از ابهام، سردرگمی، رفتن به مسیرهای اشتباه که نتیجهی آن می تواند دهها، صدها و هزاران ساعت تلاش بیهوده و یا هزاران یا حتی میلیونها تومان ضرر باشد، جلوگیری کند. برنامهریزی، دستیابی به هدف را امکانپذیر میکند، اگر ما ندانیم برای رسیدن به هدف چه کارهایی باید انجام دهیم و اینکه کدام کارها مهم هستند و کدام از کارها مهم نیستند و کدام یکی را باید اول انجام داد و کدام را دوم، چطور میتوانیم عملکرد بالایی داشته باشیم و بتوانیم به هدف خود برسیم.
برنامهریزی
علاقه به یک فعالیت و دوست داشتن آن فعالیت میتواند نقش مهمی در اثر بخشی نهایی آن داشته باشد. برنامهریزی نیز از این قاعده مستثنی نیست. چون این علاقه داشتن و رابطه عاطفی خوب با برنامهریزی، نحوهی رفتار و تعامل ما با آن را تغییر میدهد. بنابراین وقتی از نقش برنامهریزی در موفقیت صحبت میکنیم و از سوی دیگر، در مورد اهمیت دوست داشتن برنامهریزی و علاقه به برنامهریزی حرف میزنیم، منطقی است که قبل از برنامهریزی و یا تاکید بر نقش مهم برنامهریزی در رشد و موفقیت، به برنامهریزی در رسیدن به اهداف علاقمند باشیم.
برنامهریزی یعنی استفاده هوشمندانه از زمان است. به عبارت دیگر برنامهریزی فرایندی منظم، حساب شده، منطقی و جهتدار است که به منظور هدایت و ارشاد فعالیتهای فرد برای رسیدن به هدف مطلوب میباشد.
اولین و مهمترین عامل در برنامهریزی تعیین هدف است. اصلا برنامهریزی میکنید تا به یک هدف خاص که در ذهن دارید برسید. خود این هدف به چند بخش تقسیم میشود که عبارتند از:
1.هدف کوتاه مدت
2.هدف میان مدت
3.هدف بلند مدت
که اینها باید در طول هم باشند، یعنی اهداف کوتاه مدت باید بخشی از اهداف میانمدت را تکمیل کنند و اهداف میانمدت باید کامل کنندهی اهداف بلندمدت شما باشند. به عبارت دیگر، اهداف بلندمدت از چند هدف میانمدت تشکیل شدهاند و اهداف میانمدت هم از چندین هدف کوتاهمدت شکل گرفتهاند. این مسیر باید به صورت پله به پله طی شود و اهداف کوتاهمدت مصداق همین پلهها هستند.